و اینک عشق

زان نامه اي که دادي و زان شکوه هاي تلخ
تا نيمه شب به ياد تو چشمم نخفته است
اي مايهُ اميد من ، اي تکيه گاه دور
هرگز مرنج از آنکه به شعرم نهفته است

شايد نبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را نهان کنم
بگذار تا ترانه من رازگو شود
بگذار آنچه را که نهفتم عيان کنم

تا بر گذشته مي نگرم ،عش خويش را
چون آفتاب گمشده مي آورم به ياد
مي نالم ازدلي که به خون غرقه گشته است
اين شعر، غير رنجش يارم به  من چه داده است

اين درد را چگونه توانم نهان کنم
آندم که قلبم به سختي از تو رنجيده است
اين شعرها که روح ترا رنج داده است
فرياد هاي يک دل محنت کشيده است

گفتم قفس ، ولي چه بگويم که پيش از اين
آگاهي از دورويي مردم مرا نبود
دردا که اين جهان فريباي نقش باز
با جلوه و جلاي خودآخر مراربود

اکنون منم که خسته ز دام فريب و مکر
بار دگر به کنج قفس رو نموده ام
بگشاي در که در همه دوران عمر خويش
جز پشت ميله هاي قفس خوش نبوده ام

پاي مرا دوباره به زنجيرها ببند
تا فتنه و فريب زجايم نيفکند
تا دست آهنين هوسهاي رنگ رنگ
بندي دگر دوباره به پايم نيفکند

 

دانلود

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:,ساعت21:49توسط بنجامین پرند | |

زندگی با همه‌ی وسعت خویش

محفل ساکت غم خوردن نیست

حاصلش تن به جزا دادن و افسوردن نیست

زندگی خوردن و خوابیدن نیست

زندگی جنبش  جاری شدن است

از تماشاگاهه آغاز حیات تا به جای که خدا میداند

+نوشته شده در دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:زندگی,سهراب,سهراب سپهری,ساعت21:43توسط بنجامین پرند | |

نفس می کشم نبودنت را

نیستی

هوای بوی تنت را کرده ام

می دانی

پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است

تو نیستی

آسمان بی معنیست

حتی آسمان پر ستاره

و باران

مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد

تو نیستی

و من چتر می خواهم ...

هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...

خودم را به هزار راه میزنم

به هزار کوچه

به هزار در

نکند یاد آغوشت بیفتم ...

+نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1391برچسب:نفس می کشم نبودنت را,شعر زیبا,ساعت21:8توسط بنجامین پرند | |